« روایت خطّی یک پیاده راه »

ساخت وبلاگ
نمیدونم چرا امروز، یه روز بی نهایت آروم شده برام؛ عین یه روز پاییزی شده. مثل همون روزا که کنار پنجره اتاق دراز میکشم و از لا به لای ساختمونا، آسمون رو نگاه میکنم؛ فقط تیزی آفتابش و بادش اون شکلی نیست، « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 155 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

بله بلهاضطرابیعنی در این حد میتونه دو روز از زندگی، بدون اینکه محتوای خاصی داشته باشه یا حادثه ای توشون رخ بده، احساس متناقض توی وجود آدم بیافرینه!سه شنبه فاینال دارم و چارشنبه ترم جدید شروع میشه، در « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 154 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

اگر جبر، چیز ارزشمندی بود، حتما خدا ازش استفاده می کرد برای آدم کردن آدمیزاد؛ ولی نکرد.[خط بالا رو صبح نوشتم و پست نکردم چون هیچ ادامه ای براش نبود توی ذهنم، اما الان با خوندن یه پست توی یه وبلاگ، ادا « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 154 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

میدونید؟از نظر علمی ثابت شده که "غم"، با بیش از 60 ساعت دوارم، پایدارترین حس توی وجود آدمیزاده و "شادی"، با حدود 6 ساعت، ناپایدارترین.البته من یه تئوری دارم که قطعاً غیرقابل اثباته: به نظر من، همونطور « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

+ چرا حس کردم لازمه دوباره توضیح بدم که عدد اسم پست، تعداد روزاییه که من ایران هستم و بعدش خیلی امیدوارم که اینجا رو ترک کرده باشم؟! نمیدونم!یه چیزی درد داره، ولی خب وجود داره درون من؛ من خیلی خوب نیت « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 146 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

احساس تهی بودن دارمو متذکر میشم که تهی با پوچ فرق داره از نظر من خب دیروز ترم اول زبان تموم شد و امروز قرار بود ترم جدید شروع بشه که به تعویق افتاد و جلسه اول، شنبه خواهد بودکارای فارغ التحصیلی هم که « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 162 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

چند وقتی نبودمبودما ولی چیزی برای عرضه نداشتمولی الان فقط اومدم تند تند بنویسم که ذهنم رها بشه از فکری که دارم و بتونم بقیه درس رو بخونم و فردا میان ترم رو خوب پشت سر بذارم اما ماجرای این هیجان و درگی « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 158 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

خیلی خسته و تقریباً از ساعت 6 خوابالودم ... و الان فقط چند دقیقه تا 12 شب مونده ...

 

امروز خیلی پنچر بودم؛ از صبح نبودم ولی از ظهر و سر کلاس زبان شدم و تا یکی دو ساعت پیش هم بودم. الآنم شاید باشم ولی انقدر ذهنم پرت و پلا رفته که چیزی بخاطر نمیارم، یا حداقل نمیتونم توی فاز خمودگی باشم، چون قدرت خواب رو بیشتر حس میکنم

 

حوصله نوشتن ندارم بیخیال
میرم تا بعد

« روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 147 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

توی اتاق نشسته بودم و لامپش هی سو سو میزد؛ بلند پرسیدم: برق نوسان داره؟ چرا لامپ نورش کم و زیاد میشه؟  خواهرم گفت اینجا که خوبه، بیا ببین خودت شاید ما متوجه نمیشیم.نرفتم و باز سو سو زد.پاشدم رفتم وضو « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 142 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18

بخوام دقیق بگم، امروز، سومین روزی بود که تنها بودم و به جز مامانم و خواهرم که سفر هستن و هر شب تلفن میزنن، حتی یک نفر خبری ازم نگرفته که زنده ام یا مرده!البته خواهرم هم دیشب و پریشب تلفن زد، امشب که چ « روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 25 اسفند 1397 ساعت: 14:18